جدول جو
جدول جو

معنی سنگ آسیا - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ آسیا
هر یک از دو سنگ مسطح و گرد و برهم نهاده که غلات را با آن خرد و نرم می کنند، سنگ آس
تصویری از سنگ آسیا
تصویر سنگ آسیا
فرهنگ فارسی عمید
سنگ آسیا
(سَ)
دو تخته سنگ گرد که در میان آنها چیزها را بسایند و آرد کنند. (ناظم الاطباء). آسیاسنگ. حجرالرحی. رحا. لافظه:
گرم سنگ آسیا بر سر بگردد
دل آن دل نیست کز دلبر بگردد.
نظامی.
چون بدیدی گردش سنگ آسیا
آب جو را هم ببین آخر بیا.
مولوی.
بدورانی گرفتارم که بهر دانۀ گندم
چو سنگ آسیا میگرددم چرخ نگون بر سر.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
رجوع به سنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ سا
تصویر سنگ سا
چیزی که با آن سنگ را می ساییدند، سنگ تراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ آس
تصویر سنگ آس
هر یک از دو سنگ مسطح و گرد و برهم نهاده که غلات را با آن خرد و نرم می کنند، سنگ آسیا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
سنگ آسیا بودن:
تو را بس باد ازین گندم نمایی
مرا زین دعوی سنگ آسیایی.
نظامی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ثابت. برقرار. مستحکم. قایم. محکم. بیحرکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ / تِ)
آمیخته شده با سنگ. سنگلاخ: و شرابی که از انگور کوهپایه کنند یا از انگور زمین سنگ آمیز کنند. قوی تر و خشک تر باشد از شرابها که از زمین نرم کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد:
زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم
سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
آزمایندۀ سنگ. امتحان کننده سنگ، کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج) :
ولیکن ز سنگ آزمایان کوه
پی من گرفتندچندین گروه.
نظامی.
تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای
سبک سنگ شو تا نمانی بجای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
حجرالاسود. (شرفنامۀ منیری) :
بشب چون مردمک را جلوه گاه است
که در کعبه محک سنگ سیاه است.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به حجرالاسود شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 231 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
سنگ ساینده:
گهی جانور بد رونده ز جای
بسینه زمین در بتن سنگسای.
اسدی.
زهر بقعه شدندی سنگ سایان
بماندندی در او انگشت خایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ آسا
تصویر سنگ آسا
ثابت و مستحکم و بی حرکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ آزما
تصویر سنگ آزما
آزمایش کننده سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان لفور سوادکوه، از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی