دو تخته سنگ گرد که در میان آنها چیزها را بسایند و آرد کنند. (ناظم الاطباء). آسیاسنگ. حجرالرحی. رحا. لافظه: گرم سنگ آسیا بر سر بگردد دل آن دل نیست کز دلبر بگردد. نظامی. چون بدیدی گردش سنگ آسیا آب جو را هم ببین آخر بیا. مولوی. بدورانی گرفتارم که بهر دانۀ گندم چو سنگ آسیا میگرددم چرخ نگون بر سر. ملا شانی تکلو (از آنندراج). رجوع به سنگ شود
دو تخته سنگ گرد که در میان آنها چیزها را بسایند و آرد کنند. (ناظم الاطباء). آسیاسنگ. حجرالرحی. رحا. لافظه: گرم سنگ آسیا بر سر بگردد دل آن دل نیست کز دلبر بگردد. نظامی. چون بدیدی گردش سنگ آسیا آب جو را هم ببین آخر بیا. مولوی. بدورانی گرفتارم که بهر دانۀ گندم چو سنگ آسیا میگرددم چرخ نگون بر سر. ملا شانی تکلو (از آنندراج). رجوع به سنگ شود
آمیخته شده با سنگ. سنگلاخ: و شرابی که از انگور کوهپایه کنند یا از انگور زمین سنگ آمیز کنند. قوی تر و خشک تر باشد از شرابها که از زمین نرم کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آمیخته شده با سنگ. سنگلاخ: و شرابی که از انگور کوهپایه کنند یا از انگور زمین سنگ آمیز کنند. قوی تر و خشک تر باشد از شرابها که از زمین نرم کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد: زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
سنگ آستانه. دهلیزخانه. (آنندراج). سنگ که در آستان یا آستانۀ در بکار رفته باشد: زیر سر گنجی ز سنگ آستانش داشتم سر به این معنی مرا در کوی او پامال بود. میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج)
آزمایندۀ سنگ. امتحان کننده سنگ، کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج) : ولیکن ز سنگ آزمایان کوه پی من گرفتندچندین گروه. نظامی. تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای سبک سنگ شو تا نمانی بجای. نظامی
آزمایندۀ سنگ. امتحان کننده سنگ، کسی که متحمل خوردن سنگ یا برداشتن آن بود و در آن ثبات ورزد. (آنندراج) : ولیکن ز سنگ آزمایان کوه پی من گرفتندچندین گروه. نظامی. تو نیز ار نه ای مرد سنگ آزمای سبک سنگ شو تا نمانی بجای. نظامی